کبیر...(...)

میدونم دوسش داری میدونم نمیخای فراموشش کنیمیدونم من نمیتونم جای اونو برات بگیرم میدونم چون میفهممت چون درکت میکنم چون خودمم یکم این حسو دارم. ولی کبیرمن... دوست دارم. کبیر ی اعتراف... من ی ماهی هس ک حسم بت عوض شده ی ماهی هس ک واسم فقط ی دوست نیستی نمیدونم هوسه یا عشق شاید تو هوسی و یوسفیان عشق شایدم تو عشقی و یوسفیان هوس نمیدونم.گیجم. میدونی چرا هرروز زنگ میزدم ب پری تا بش بگم برگرده؟؟چون میترسیدم ازخودم.نمیخاستم حسم بت عوض شه ولی مگ میشه!بی دلیل با پری بد حرف میزدم...بی دلیلم نبود ی چیزی تو وجودم بود....حسادت. یادته ی بار زنگ عربی بت گفتم دیگ نمیخام دور وبرت باشم؟گفتی بهتر وخندیدی!ولی من اونر کبیر...(...)...ادامه مطلب

بشنو چی میگم....

خانم یگانه نجاری اول اینکه دیگه حق نداری الکی و بی جا بحرفی!

خب برسیم به اصل مطلب من ینی کبیر به جز پری هیچکسو نمیخوام.

فک میکردم تو میتونی کمکم کنی که پری برگرده اما اشتباه فک کردم،من بت قول میدم پریم دوباره بر میگرده فهمیدی،؟!

دیگه هم حق  نداری به زندگیم توهین کنی ok?!

الان که فک میکنم میگم چقد اشتباه کردم و بت اعتماد کردم

......

کبیر...(...)...

سگ نگاه خنده داری به گرگ کرد و گفت: آهویت را ربودم،،،

آیا بازهم میگویی گرگها برترند؟؟؟

تو اگرعرضه داشتی  آهویت را حفظ میکردی!!!

گرگ،لبخندی زد و گف:

من رقیب ببینم نمیجنگم.

پاروی عشقو و احساسم میذارم و میدان رو خالی میکنم 

آهویی که به سگ چشمک بزند!!! لیاقت ندارد زیر سایه ی 

گرگ 

زندگی کن حقش همان است که خوراک سگها شود.

کبیر...(...)...

باورم نمیشه 

کبیر...(...)...

مواظب آدمای خیلی مهربون و صبور زندگیتون باشید!

آگر بمانند برای همیشه است... .

و 

اگر بروند میروند که دیگربرنگردند... .

 

کبیر...(...)...

باورم نمیشه که اینقده سخت جون باشم...

کبیر...(...)...

رفت ... 

بدون آنکه دلیل رفتنش را بگوید شاید... ؟!؟

چقد سخت است نتوانم جواب دلم را بدهم 

کبیر...(...)...

شاید یه روزی ...

از خجالت دلم در بیام و بتونم جواب همه چی رو بهش بگم،شاید... 

شاید یه روزی....

بتونم فراموشش کنم،شاید... 

شاید یه روزی....

کبیر...(...)...